سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بارالها ! من از هرچه با اراده تو مخالفت دارد و یا از محبّت تو به دور است، به سویت توبه می کنم ؛ از آنچه در دلم می گذرد، نگاه های چشمم وگفته های زبانم . [.امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]

وادی
نویسنده :  صاعقه

نمی دانم چه بنویسم. آن قدرها از او نمی دانم که بخواهم به خود جرات دهم که درباره اش اظهار نظر کنم؛ ولی این نکته مبرهن است که وقتی کسی می رود تازه یادمان می افتد که دل ما می تواند برایش تنگ شود. متاسفم از اینکه کتاب شعری از او ندارم تا به یاد خودش برایش بنویسم. او خودش خوب می دانست که _ تا نگاه می کنی،وقت رفتن است_
رفتنش را باور نمی کنم حتی زمانی که معلممان از خاطراتش با او برایمان می گوید و اشک می ریزد. حتی زمانی که پیکر پاکش را برروی شانه های مردم می بینم. باور نمی کنم که مرگ حق اوست. گویی آمده بود که همیشه بماند. حالا که رفت، یادش باید بماند. بدون شاعری که شعرهای زیبا بسراید شعری آفریده نخواهد شد. شعرهای او باید بماند.

قیصر رفت و حرف آخر عشق را نیز با خود برد ولی خیلی از کودکان بودند که او را نمی شناختند. کودکانی که قیصر به عشق آنان شعر می گفت. حالا این کودکان شاعرشان را در تابوت می بینند و می گویند:این بود؟ کسی که مارا آن قدر دوست داشت وخوب بود؟ مرد؟

او مرد و حالا ما ماندیم که بسازیم با این غم. ما ماندیم تا بگرییم برای خودمان که کسی نیست برایمان شعرهای زیبا بسراید؛ واشک کفاف این رنج بزرگ را نمی دهد و من نمی دانم طریق سازش را با این مصیبت...


جمعه 86/8/11 ساعت 9:26 صبح

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خبر
استقلال قهرمان میشه خدا می دونه که حقشه
تولدم مبارک
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
34369 :کل بازدیدها
8 :بازدید امروز
3 :بازدید دیروز
درباره خودم
وادی
لوگوی خودم
وادی
لوگوی دوستان
لینک دوستان
قلم رنجه های خاله ام
قلم رنجه های خاله ام
روایت های آسمانی
محرمانه
ناکجا آباد
هنوز در سفرم...
اشتراک
 
آرشیو
مقاله
داستان
طراح قالب