تلقین نقش خیلی مهمی رو در زندگی ما آدما بازی می کنه.یک مثال ساده می زنم:شهریور بود که با مامانم رفتیم مانتو بگیریم. من یک مانتو انتخاب کردم اما مامانم گفت بهتره یک شماره بزرگترش رو بخریم.من قبول نکردم و اونی رو که خودم می خواستم امتحان کردم. خیلی خوشم اومد ولی مامانم هی گیر می داد که اون شماره بزرگتره رو هم امتحان کنم آخرش تسلیم شدم. مامانم به فروشنده گفت که یک شماره بزرگترش رو بیاره. وقتی پوشیدمش مامانم خامم می کرد که این یکی هم شبیه همونه و همینو بگیرم. من هم به مامانم می گفتم که اگه شبیه همه من اون کوچیکه رو می خوام ولی فرقشون با هم زیاده و برام گشاده. همین طور داشتیم با هم بحث می کردیم که فروشنده اومد و گفت که اشتباه داده و هر دو مانتویی که من امتحان کرده بودم مانتو کوچیکه بوند.
یک لحظه فکر کردم که ما آدما خیلی لجباز و یکدنده ایم . اگه توی بحث هایی که می کنیم کمی کوتاه بیایم ممکنه به یک نتیجه ی بهتر برسیم و البته ضایع نشیم!
حتما اون قضیه رو شنیدید که:در زمان های قدیم دو نفر به اعدام محکوم میشن. یکی از دانشمندای اون موقع میگه که بذارید من اینا رو بکشم. بعد که بهش اجازه می دن دستور میده یکی رو جلوی چشم اون یکی بکشن . بعد میگه چشمای اون یکی رو ببندن و بعد با یک چیز تیز روی دستش می کشه. بعد قطره قطره آب روی مچ دستش می ریزه. بعد از چند دقیقه مرد بیچاره می میره.
حال کردید؟ اگه اون مرد به خودش تلقین نمی کرد که داره ازش خون میره شاید زنده می موند.